چشمۀ باران از مزارع چولاتی از بلوکات مشهد مقدس است، (مرآت البلدان ج 4 ص 231)، بمجاز، گریان، اشکبار: تا بخرمن برسد کشت امیدی که تراست چارۀ کار بجز دیدۀ بارانی نیست، سعدی
چشمۀ باران از مزارع چولاتی از بلوکات مشهد مقدس است، (مرآت البلدان ج 4 ص 231)، بمجاز، گریان، اشکبار: تا بخرمن برسد کشت امیدی که تراست چارۀ کار بجز دیدۀ بارانی نیست، سعدی
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی جنوب کوهدشت و 13 هزارگزی جنوب راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت واقع است. کوهستانی است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه بارانی. محصولش غلات، صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان سیاه چادربافی و راهش اتومبیل رو میباشد. ساکنین این آبادی ازطایفۀ ایتیوند سادات رزون بوده در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی جنوب کوهدشت و 13 هزارگزی جنوب راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت واقع است. کوهستانی است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه بارانی. محصولش غلات، صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان سیاه چادربافی و راهش اتومبیل رو میباشد. ساکنین این آبادی ازطایفۀ ایتیوند سادات رزون بوده در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
بقراری که مؤلف کتاب ’محاسن اصفهان’ نوشته است نام سرچشمه ای است که جوی ’زرین رود’ از آن جاریست: ’... و برین عرصه (اصفهان) قریب هشتصد پاره دیه و مزرعه که بحقیقت هر دیهی شهری معتبر و هر مزرعه از دیهی بزرگتر، با کثرت اصناف اهالی و سکان معمور و قائم، مشرب بعضی از آن نواحی و رساتیق از جوی ’زرین رود’ است که جاری میشود از منبع که آن را ’چشمۀ جانان’ میگویند تا مفیض که رو بدشت سفلی است برطول پنجاه فرسنگ زمینی اندک مسافت کم فرسنگ مغرس اشجار گوناگون و منبت ریاحین رنگارنگ’. (از کتاب ترجمه محاسن اصفهان ص 47)
بقراری که مؤلف کتاب ’محاسن اصفهان’ نوشته است نام سرچشمه ای است که جوی ’زرین رود’ از آن جاریست: ’... و برین عرصه (اصفهان) قریب هشتصد پاره دیه و مزرعه که بحقیقت هر دیهی شهری معتبر و هر مزرعه از دیهی بزرگتر، با کثرت اصناف اهالی و سکان معمور و قائم، مشرب بعضی از آن نواحی و رساتیق از جوی ’زرین رود’ است که جاری میشود از منبع که آن را ’چشمۀ جانان’ میگویند تا مفیض که رو بدشت سفلی است برطول پنجاه فرسنگ زمینی اندک مسافت کم فرسنگ مغرس اشجار گوناگون و منبت ریاحین رنگارنگ’. (از کتاب ترجمه محاسن اصفهان ص 47)
دهی است از بخش ارکواز شهرستان ایلام که در 12 هزارگزی باختر قلعه دره، کنار راه مالرو مهران واقع است. کوهستانی و معتدل است و 110 تن سکنه داردآبش از چشمه. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش ارکواز شهرستان ایلام که در 12 هزارگزی باختر قلعه دره، کنار راه مالرو مهران واقع است. کوهستانی و معتدل است و 110 تن سکنه داردآبش از چشمه. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی باختر سنقر و 3 هزارگزی جنوب سیرکوه واقع است. دشت و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، توتون، انگور و قلمستان، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس و راهش مالرو است اما در تابستان با اتومبیل هم میتوان رفت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی باختر سنقر و 3 هزارگزی جنوب سیرکوه واقع است. دشت و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، توتون، انگور و قلمستان، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس و راهش مالرو است اما در تابستان با اتومبیل هم میتوان رفت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام محلی است که بنا بنوشتۀ مؤلف مجالس النفائس، بابا عبدالله که مردی قلندر و جماعت کش بوده و مردم به او ارادتی تمام داشته اند، منسوب بدان محل است’. (از مجالس النفائس ص 144)
نام محلی است که بنا بنوشتۀ مؤلف مجالس النفائس، بابا عبدالله که مردی قلندر و جماعت کش بوده و مردم به او ارادتی تمام داشته اند، منسوب بدان محل است’. (از مجالس النفائس ص 144)
نام محلی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکز شهرستان کرمانشاهان که در 40 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 6 هزارگزی سراب فیروزآباد واقع است. دامنه و سردسیر است و 105 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و چاه. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است اهالی این آبادی چادرنشین هستند و زمستان بگرمسیر میروند و این آبادی یکی از نقاط خوش آب و هوای ماهیدشت علیا محسوب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام محلی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکز شهرستان کرمانشاهان که در 40 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 6 هزارگزی سراب فیروزآباد واقع است. دامنه و سردسیر است و 105 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و چاه. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است اهالی این آبادی چادرنشین هستند و زمستان بگرمسیر میروند و این آبادی یکی از نقاط خوش آب و هوای ماهیدشت علیا محسوب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
آبی است به شراه. (از تاج العروس، بنقل ابن عبدالبر). و یاقوت در معجم البلدان از قول ابن عبدالبر آرد: آبی است بسراه و هر آنکه درایام سیل عرم بدان فرود آمد وی را بارقی خواندند، متحمل درد و رنج و غم شدن. تحمل بلا و مصیبت کردن و رنج کشیدن: همه شب با دل او را بود پیکار که تا کی زین فرومایه کشم بار. (ویس و رامین). آن کسانی که بار خلق کشند ز آن عمل سال و ماه شاد و خوشند سال و ماه از برای نیک و بدی شده راضی بجور همچو خودی. سنایی. یار آن باشد که انده یار کشد بر کس ننهد بار اگر بار کشد. عبدالواسعجبلی. کو صبح که بار شب کشیدم در راه بلا تعب کشیدم. خاقانی. چون شترمرغی شناس این نفس را نی کشد بار و نه پرد بر هوا گر بپر گوییش گوید اشترم ور بگویی بار، گوید طایرم. مولوی. بارت بکشم که مرد معنی درباخت سر و سپر نینداخت. سعدی (ترجیعات). غم زمانه خورم یا فراق یار کشم بطاقتی که ندارم کدام بار کشم چو میتوان بصبوری کشید بار عدو چرا صبور نباشم که جور یار کشم. سعدی (طیبات). دل اگربار کشد بار نگاری باری سر اگر کشته شود بر سر کاری باری. ؟ (شعوری ج 1 ورق 160). و رجوع به ’بار بردن’ شود
آبی است به شراه. (از تاج العروس، بنقل ابن عبدالبر). و یاقوت در معجم البلدان از قول ابن عبدالبر آرد: آبی است بسراه و هر آنکه درایام سیل عرم بدان فرود آمد وی را بارقی خواندند، متحمل درد و رنج و غم شدن. تحمل بلا و مصیبت کردن و رنج کشیدن: همه شب با دل او را بود پیکار که تا کی زین فرومایه کشم بار. (ویس و رامین). آن کسانی که بار خلق کشند ز آن عمل سال و ماه شاد و خوشند سال و ماه از برای نیک و بدی شده راضی بجور همچو خودی. سنایی. یار آن باشد که انده یار کشد بر کس ننهد بار اگر بار کشد. عبدالواسعجبلی. کو صبح که بار شب کشیدم در راه بلا تعب کشیدم. خاقانی. چون شترمرغی شناس این نفس را نی کشد بار و نه پرد بر هوا گر بپر گوییش گوید اشترم ور بگویی بار، گوید طایرم. مولوی. بارت بکشم که مرد معنی درباخت سر و سپر نینداخت. سعدی (ترجیعات). غم زمانه خورم یا فراق یار کشم بطاقتی که ندارم کدام بار کشم چو میتوان بصبوری کشید بار عدو چرا صبور نباشم که جور یار کشم. سعدی (طیبات). دل اگربار کشد بار نگاری باری سر اگر کشته شود بر سر کاری باری. ؟ (شعوری ج 1 ورق 160). و رجوع به ’بار بردن’ شود
آبی است مر بنی سلیم را. (منتهی الارب). آبی است بنی سلیم را که آن را معدن فران گویند و بدانجا مردم بسیاری است. منسوب است به فران بن بلی بن عمرو بن الحاف بن قضاعه... (از معجم البلدان)
آبی است مر بنی سلیم را. (منتهی الارب). آبی است بنی سلیم را که آن را معدن فران گویند و بدانجا مردم بسیاری است. منسوب است به فران بن بلی بن عمرو بن الحاف بن قضاعه... (از معجم البلدان)
چشمۀ بار اسم مزرعه ای است از مزارع بزینه رود زنجان، هوایش ییلاقی محصولش دیمی و آبی از رودخانه مشروب میشود، سکنه اش پنجاه خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 231)، تحمیل کردن، بر دیگدان نهادن و آتش در زیر افروختن طعامی را: دیگ را، دیزی را بار گذاشت، - بار خود را بار کردن، تمتعی هر چه بیشتر بردن، سود بسیار بحاصل کردن، رجوع به ’بار’شود، - بار کردن کسی را، سخنان زشت گفتن او را: بارش کرد، ، لشکر را صف صف کردن، (ناظم الاطباء: بار)
چشمۀ بار اسم مزرعه ای است از مزارع بزینه رود زنجان، هوایش ییلاقی محصولش دیمی و آبی از رودخانه مشروب میشود، سکنه اش پنجاه خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 231)، تحمیل کردن، بر دیگدان نهادن و آتش در زیر افروختن طعامی را: دیگ را، دیزی را بار گذاشت، - بار خود را بار کردن، تمتعی هر چه بیشتر بردن، سود بسیار بحاصل کردن، رجوع به ’بار’شود، - بار کردن کسی را، سخنان زشت گفتن او را: بارش کرد، ، لشکر را صف صف کردن، (ناظم الاطباء: بار)
دهی است جزء دهستان ابهر رود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 36 هزارگزی جنوب باختری ابهر و 12 هزارگزی راه قیدار به آب گرم واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 757 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان ابهر رود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 36 هزارگزی جنوب باختری ابهر و 12 هزارگزی راه قیدار به آب گرم واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 757 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)